به تن پیراهن گلریز دارد

به تن ‌ پیراهنِ گلریز دارد

نگاهی ناز و شورانگیز دارد

قدم در باغ آبان می گذارد

چه شوقی دخترِ پاییز دارد

علی قیصری

دمادم چک چک باران یک ریز

دمادم چک چکِ بارانِ یک ریز

به رویِ شعرِ زردم میخورد لیز

بریزد اشک شوق از بی قراری

به عشق دختری با نام پاییز

علی قیصری

به یاد خاطرات رفته بر باد

به یادِ خاطرات رفته بر باد

ونک را پرسه‌ زد تا میرداماد

اگرچه پیش تر ها در ولنجک

جفاهادیده بوداز گشتِ ارشاد

علی قیصری

خیابان را غبار غم گرفته

خیابان‌ را غبارِ غم گرفته

فضایِ کوچه را‌ ماتم ‌ گرفته

سپاهی از دیارِ نسل وحشت

وطن را از تبارِ جم گرفته

علی قیصری

اگر بگریزم از فردا  قفس را

اگر بگریزم از فردا ‌ قفس‌ را

ندارم ‌ در دیارم هیچکس را

سکوتم بشکند وقتیکه بغضم

بگیرد در ‌ گلو‌ راه‌ِ نفس را

علی قیصری