عروسِ واله با تاج زر آمد

عروسِ واله با‌‌ تاجِ زر آمد

طلا ‌ پوشیده تا پشتِ در آمد

به عشق دیدنِ زر جامه‌‌‌‌ برخیز

که دوش از مهرِ آبان آذر آمد

علی قیصری

اگرچه دورم از کوی گل سرخ

اگرچه دورم از کویِ گلِ سرخ

بهاری دارم از بویِ گلِ سرخ

قدم را ‌ای نسیم آهسته بردار

که‌شبنم ریزد از رویِ گلِ سرخ

علی قیصری

یکی مستانه در تاب و تب توست

یکی‌ مستانه‌ در تاب و تب توست

یکی رامشگرِ صبح و شب توست

نشان ها دارد از خونِ سیاوش

همان خالی که بر روی لب توست

علی قیصری

سپاه پر غرور داس و تیشه

سپاهِ پر غرورِ داس و تیشه

فدای تار و پودِ برگ و‌ ریشه

تبر داران به جرم سبز بودن

زدند آتش به سر‌ تا‌ پایِ بیشه

علی قیصری

عروسِ  زرد پوشِ  دل برانگیز

عروسِ زرد پوشِ دل برانگیز

شد از اعدام‌ برگ ازغصه لبریز

مگر آذر ‌ بیاید با نوازش

بکاهد قدری‌ از اندوهِ پاییز

علی قیصری

همان روزی تو را در کوچه دیدم

همانروزی تو را در کوچه دیدم

دل از گل های نازک تن بریدم

بلندایِ بلورت را زدم زُل

شرارِ نازِ چشمت را خریدم

علی قیصری

به دنیایم نگاهی سرد کردی

به دنیایم نگاهی سرد کردی

وجودم را دچارِ درد‌‌‌ ‌‌‌کردی

سپردی سرنوشتم را به پاییز

بهارم را سراپا زرد کردی

علی قیصری

با سکوت تارت آهنگی بزن

با سکوت تارت آهنگی بزن

شعرِ شادی بر دلِ تنگی بزن

غصه ها را از گلو بیرون بریز

فرقِ غم را بر سرِ سنگی بزن

علی قیصری